The Cost of the West's Mistakes

<--

هزينه خطاي غرب

نويسنده: حنيف غفاري

اخيرا سيگنالهايي از آن سوي اقيانوس آرام مخابره مي شود.سيگنالهايي كه در آنها تركيبي از “تهديد”و”تسليم”مشاهده مي شود.البته قصد ندارم اين تركيب را تناقض بنامم زيرا تنها عاملي كه تهديد را نقض مي كند تشويق است نه تسليم.!مدتي است در آمريكا دنياي سياست وارونه شده است،آنچنان كه “رايس”حاضر نمي شود به تاسي از بوش و چني از جان مك كين جمهوريخواه حمايت كند و بالعكس،اوباما را ناجي امنيت آمريكا مي داند!مسئله كمي جالب شد اما حكايت همچنان باقي است… سياست خارجي آمريكا را چه كسي تعيين مي كند؟”آقاي پرزيدنت”يا”سناتورهايي “كه هر از چند گاه خبر فساد اخلاقي و مالي آنها به سوژه روزنامه ها تبديل مي شود؟آيا كنگره در اين ميان موثر است؟اصلاكنگره اي كه تركيب عددي نمايندگان آن همواره ثابت است و اين تعداد تنها به سود يكي از احزاب دمكرات يا جمهوريخواه جابه جا مي شود مي تواند كانون تمركز قدرت در واشنگتن باشد؟آيا نظاميان آمريكايي در اين ميان موثر هستند؟حتما شوخي مي كنيد!گويا شطرنج بازي دولت بوش با مهره “كالين پاول” را يادتان رفته است.شايد مضحكانه باشد اما نظامياني مانند “وسلي كلارك”،”جان كري” وحتي “مك كين”بيشتر از اينكه در كشورشان پيام آور سياست باشند نمادتاريخ هستند.!سيا و پنتاگون نيز دو متغير وابسته به سياستمداران غير ثابت هستند.بر همگان مسجل است كه طرز تفكر “رابرت گيتس”و “دونالد رامسفلد” تا حد زيادي متفاوت است.نمود اين تفاوت را بايد در وضعيت فعلي پنتاگون مشاهده نمود.جايي كه استراتژيستهاي آن “ميان بازگشت از عراق”و”ماندن در خاورميانه”دست و پا مي زنند.اما فارغ از همه اينها، بايد بر روي اتاقهاي فكر آمريكا حساب جداگانه اي باز كرد. واژه think tank يا اتاق فكر براي نخستين بار در آمريكا و در خلال جنگ جهاني دوم مطرح شد. از اين تركيب جهت اشاره به فضاهاي خاصي كه استراتژيست هاي نظامي براي تبادل نظر در آن اجتماع مي كردند استفاده مي شد. با گذشت زمان اين واژه حوزه معنايي وسيع تري را در برگرفته است .امروزه تعداد اتاقهاي فكر آمريكا و نقش آفريني آنها در سياست داخلي و خارجي اين كشور افزايش يافته است.در ايالات متحده تقريبا 2000 اتاق فكر وجود دارد كه حدودا 25 درصد آنها كاملامستقل بوده و مابقي اكثرا به مجامع آكادميك وابسته هستند. اين اتاقهاي فكر از لحاظ ميزان تاثيرگذاري و حوزه كاري بسيار متفاوتند ولي با اين وجود الگوي كلي عملكرد آنها يكسان مي باشد. ارائه گزارش هاي كلي و تخصصي،تعيين شيوه هاي سنتي تاثيرگذاري اتاقهاي فكر در ايالات متحده، مشاوره براي نمايندگان سنا و كنگره، تامين نيروي خبره براي بدنه اجرايي ، تشكيل كنفرانس ها و كارگاه هاي تخصصي و.. از وظايف اتاقهاي فكر در آمريكا محسوب مي شود. موسسه تحقيقاتي پژوهشي RAND با بيش از يك هزار پرسنل فعال و بودجه اي غالب بر يكصد ميليون دلار در سال كه به صورت خاص در حوزه هاي نظامي و سياست خارجي فعاليت مي كند يكي از فعال ترين اتاقهاي فكر محسوب مي شود. اخيرا موسسه رند در گزارشي 128 صفحه اي نكات جالب توجهي را در خصوص نحوه برخورد آمريكابا ايران منتشر كرده است.در بخشهايي زا اين گزارش آمده است كه ايران يكي از دموكراتيك ترين كشورهاي خاورميانه،با نظامي مشروع است كه هيچ گونه خطر و كودتايي اين نظام را تهديد نمي كند.اگر تاسيسات هسته اي ايران بمباران شود حمايت مردم اين كشور براي پاسخ به اينگونه عمليات بسيار دامنه دار خواهد بود. آمريكا بايد از شعار براندازي نظام ايران دست بردارد و از تغيير رژيم در ايران ديگر سخن نگويد.دولت آمريكا بايد با چشم باز با دولت كنوني براي دراز مدت در ارتباط باشد…” چرخش رفتاري آمريكا نسبت به ديگر كشورهاي جهان را مي توان به دو نوع كلي تقسيم نمود.يكي چرخشهاي كم هزينه و كوتاه مدت هستند كه براساس “تاكتيك”و”الگوهاي متغير رفتاري”صورت مي گيرد.چرخش مقطعي آمريكا در مسئله هسته اي ليبي و كره شمالي را مي توان در زمره اين نوع چرخش ها محسوب نمود.نوع دوم چرخشها،هزينه بر و بلند مدت هستند.دراين نوع چرخشها”رفتار سياستمداران”تابعي از الگوي ثابت ومدوني است كه استراتژيستها و اتاقهاي فكري آمريكا بر سر آن اجماعي هرچند نسبي داشته باشند.به نظر مي رسد “تعامل با تهران”در آينده اي نه چندان دور به زنجيره اي تيديل خواهد شد كه دموكراتهاو جمهوريخواهان سنتي را به يكديگر پيوند خواهد داد.اين نتيجه اي عيني و حداقلي است كه مي توان آن را از گزارش اخير موسسه “رند”استنباط نمود. به نظر مي رسد سياستمداران هر دو حزب اصلي ايالات متحده آمريكا مانند هميشه در تشريح صورت مسئله با مشكل مواجه شده اند.دراين ميان نه دكترين “جنگ نامحدود باتروريسم “بوش پسر كارساز است و نه دكترين حقوق بشر جيمي كارتر.تنها راه چاره پيش روي كبوترهاو بازها آمريكا توليد دكتريني جديد و مبنايي است كه روح آن “پذيرش قدرت ايران”باشد.قبل از تدوين الزامي اين دكترين(كه آمريكا بالاخره مجبور به پذيرش آن خواهد شد)لازم است ديالكتيك موجود ميان تهران و غرب براي كانونهاي تصميم گيرنده اصلي در سياست خارجي آمريكا و در وهله بعدي سياستمداران اين كشور تشريح شود. پس از برگزاري نشست ژنو،غرب به صورت ناخود آگاه و البته ناخواسته وارد فاز تقابل استراتژيك با تهران شده است.اين در حالي است كه واشنگتن و تروئيكاي اروپايي به هيچ عنوان آمادگي ورود به چنين مرحله اي را نداشتند.درخشش جمهوري اسلامي ايران در نخستين نشست ژنو به مثابه كاتاليزوري قوي غرب را به سوي

ميدان رقابت استراتژيك با تهران پرتاب نمود.بايد اذعان نمود كه غرب در حالتي نامتعادل و غير طبيعي وارد اين ميدان شده است از اين رو هنوز نمي تواند رفتارهاي خود را با خطوط سفيد و قرمز اين ميدان انطباق دارد.اگر چه تهران هيچ گاه هزينه بازپروري غرب دراين ميدان را نخواهد پرداخت اما سعي مي كند در اين شرايط حداقل ضربات ممكن را بر پيكره رقيب ناتوان خود وارد سازد. غرب را مي توان به انسان روان پريشي تشبيه نمود كه لحظه اي در “نهايت غصه”و لحظه اي ديگر در “نهايت شادي كاذب”به سر مي برد.آمريكا و سه كشور اروپايي لحظه اي از تحريم ايران سخن مي گويند و لحظه ي ديگر از تكذيب ضرب الاجلها.رايس لحظه اي از لزوم تقويت مخالفان حكومت ايران سخن مي گويد و لحظه اي ديگر كل تئوريهاي خود راجع به دفورمه كردن حكومتهاي اسلامي و ايجاد حكومتهاي جايگزين در آنها را زير سوال مي برد.تروئيكاي اروپايي نيز از يك سو نسبت به هرگونه ماجراجويي آمريكا عليه ايران هشدار مي دهند و از سوي ديگر در راستاي تحريك تهران گام بر مي دارند.از آنجايي كه غرب بايد هزينه اين تناقضات رفتاري خود را بپردازد،نمي توان اين رفتارها را به مثابه هنر بازي غرب در ميدان رقابت باتهران مورد تجزيه و تحليل قرار داد.غرب نه تنها در تعريف كليت،دامنه و مصاديق استراتژي اخم خود در قبال تهران با مشكل مواجه شده است بلكه هنوز توانايي آناليز استراتژيهاي رفتاري تهران و اتخاذ واكنش در برابر آن رانيز ندارد.اخيرا برخي منابع خبري از احتمال تشديد تحريمها عليه تهران خبر مي دهند.اين درحالي است كه غرب بارها ناكارآمدي قطعنامه هاي شوراي امنيت را در قبال دولت و ملت ايران تجربه نموده است.هرگونه تشديد احتمالي تحريمها نشان دهنده تداوم سردرگمي غرب در برابر ايران قدرتمند محسوب مي شود.تكرار يك اشتباه ريشه در فقدان تئوريهاي پايه دارد.قاعده اي كه در خصوص مناسبات غرب و ايران نيز صادق است. در آن سوي ميدان تهران قرار دارد.تهران قبل از اينكه بخواهد كنشگر معادله “ايران-غرب”باشد،اصول و فنون واكنش نسبت به استراتژيهاي اخم و لبخند غرب را فرا گرفته است.در صورتي كه غرب بخواهد استراتژي اخم را در برابر ما پياده سازد،ما با تمام توان نظامي و موشكي خود هرگونه تهاجم آن را پاسخ خواهد داد.اما در صورتي كه غرب به توصيه طيف عقل گراي خود عمل نموده و استراتژي لبخند را در قبال ايران پيشه كند،در آن صورت ما راه گفتگوهاي چندجانبه با كشورهاي 3+3 را نبسته ايم.مناسبات ايران و غرب از سوي تهران كاملامشخص و تعريف شده است.بر اين اساس ايران اسلامي در سايه سياست خارجي تهاجمي آمادگي پاسخگويي و واكنش به استراتژي اخم يا لبخند مي باشد.اما غرب هنوز اين هنر را نياموخته است.بي دليل نيست كه جمهوري اسلامي ايران در ميدان مذاكرات خود را در موقعيتي برتر نسبت به آمريكا و سه كشور اروپايي مي بيند.

About this publication