An Earthquake in the Trump Camp

<--

علیرضا صدقی

زلزله در اردوگاه ترامپیست‌ها

انتخابات اخیر ایالات متحده آمریکا واجد ویژگی‌ها و حامل پیام‌ها و پیامدهای فراوانی در سطح بین‌المللی بود و البته خواهد بود. انتخاباتی که انتظار می‌رود نتایج حاصل از آن، بسیاری از مناسبات جهانی را دستخوش دگرگونی‌های اساسی کند.

در این میان، گروه کثیری از سیاست‌ورزان در جوامع مختلف از نتیجه این انتخابات خوشنود و عده‌ای نیز دلمشغول و نگران آینده سیاسی‌شان شدند.

تردیدی نیست که طی یک سده گذشته، به دلایل مختلف تحولات سیاسی در ایالات متحده بر اکثریت قریب به اتفاق کشورهای جهان تاثیرگذار بوده است. با این حال، انتخابات اخیر که درنهایت موجب خروج زودهنگام دونالد ترامپ از کاخ سفید شد، اهمیتی صدچندان یافت. همین اهمیت بود که متغیرهای متعددی را وارد این منازعه انتخاباتی کرد و بسیاری از تحلیل‌گران را با چالشی جدی روبه‌رو ساخت. از جمله ویژگی‌های خاص این انتخابات می‌توان به شخصیت ترامپ و تاثیر او در تحولات بین‌المللی طی دوران تصدی مسئولیت وی اشاره کرد.

ترامپ را نباید در قامت سیاست‌مداران شناسنامه‌دار و صاحب شخصیت معین و مشخص به تحلیل نشست. در حقیقت ترامپ به خوبی نقش «بازیگر دیوانه» را در عرصه سیاست داخلی ایالات متحده و بین‌الملل ایفا کرد. همان نقشی که بازیگر با توسل به آن، کلیه قواعد مرسوم و معمول سیاست‌ورزی را برهم می‌زند و نظمی نوپدید را می‌آفریند. خروج از برجام، خروج از معاهده پاریس، قطع پرداخت هزینه‌های یونسکو و… تنها بخشی از عملکرد مستقیم وی در تلاش جهت دراندازی این نظم نوپدید بین‌المللی بود. اما این‌ها تنها تاثیرات این «بازیگر دیوانه» نبود. حضور او در نقش رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا به طور غیرمستقیم موجب شد تا جریان‌های راست‌گرا در اقصی‌نقاط دنیا جانی دوباره بگیرند و در سپهر سیاست کشورها خودنمایی کنند.

نخستین خلف ترامپ را می‌توان در آمریکای لاتین و کشور برزیل ردیابی کرد. به نظر می‌رسد ژائیر بولسونارو رئیس جمهوری راست‌گرا و افراطی برزیل نخستین مولود نامیمون به قدرت رسیدن ترامپ در ایالات متحده بود. البته موضوع به همین جا ختم نشد و همراهان بین‌المللی ترامپ به لیستی بلندبالا تبدیل شدند. لیستی که طی همین چهار سال، هم به لحاظ وسعت جغرافیایی و هم از منظر کمی رشدی فزاینده یافت. نمونه‌ این همراهی‌ها در اروپای شرقی از ویکتور اوربان رئیس جمهوری مجارستان تا ماتئوش موراویه‌تسکیِ نخست‌وزیر در لهستان قابل مشاهده است.

در سوی دیگر اروپا نیز وضعیت نگران‌کننده‌ای به وجود آمد. این وضعیت، زباستیان کورتس صدراعظم اتریش را ناچار کرد تا برای تشکیل دولت با احزاب راست‌گرای افراطی ائتلاف کند؛ یا راست‌گراها و پوپولیست‌ها در ایتالیا توانستند با حضور جوزپه کونته به عنوان نخست‌وزیر این کشور به قدرت برسند. اما شاید اصلی‌ترین زنگ خطر در کشور آلمان به صدا درآمد.

زمانی که حزب آلترناتیو برای آلمان به عنوان یک حزب دست راستی افراطی توانست در انتخابات پارلمانی این کشور، برای نخستین‌بار پس از جنگ دوم جهانی صاحب کرسی شود. این حزب به لحاظ تئوریک پیوندهایی عمیق با آلمان نازی دارد. در فرانسه هم اوضاع چندان تفاوتی نمی‌کند. خانم ماری لوپن راست‌گرا تهدیدی جدی برای امانوئل ماکرون محسوب می‌شود. نشانه‌هایی از اقبال نسبت به راست‌گرایان در سوئد و هلند نیز طی چهار سال گذشته مشاهده شد.

بدون شک دستِ‌کم بخشی از این اقبال‌های عمومی نسبت به شعارهای راست‌گرایانه نتیجه به قدرت رسیدن دونالد ترامپ در ایالات متحده بود. او توانسته بود جنگ‌طلبان، پوپولیست‌ها، ریسیست‌ها و تندروها را در جای‌جای دنیا در جبهه‌ای متحد سازماندهی کرده و سامان دهد.

جالب آن‌که مخالفان ترامپ ـ نظیر ایران ـ نیز راهی جز رادیکالیزه کردن فضای سیاسی و بین‌المللی و توسل به ادبیاتی خشونت‌آمیز را جست‌وجو نمی‌کردند. در حقیقت ترامپ از یک سو موجب می‌شد تا هوادارانش در کشورهای مختلف به قدرت برسند و از سوی دیگر، اجازه فعالیت را از جریان‌های دموکرات و مردم‌سالار در کشورهای غیرهمسو سلب می‌کرد. به میزانی که ترامپ فشار را بر حکومت‌های غیرهمسو افزایش می‌داد، جریان‌های تندرو نیز در این کشورها به نهاد قدرت نزدیک و نزدیک‌تر می‌شدند. این همه یعنی، ترامپ و اخلاف او ـ اعم از مخالفان یا موافقانش ـ در نقاط مختلف دنیا، جامعه جهانی را به لبه پرتگاه جنگ و خشونت و التهاب می‌کشاندند.

با این اوصاف، خروج ترامپ از کاخ سفید، تنها خروج یک جمهوریخواه از ساختار نهاد قدرت در ایالات متحده نبود. خروج او می‌تواند آغازی بر خروج «ترامپیست»ها از صحنه سیاسی بسیاری کشورها باشد. شاید از این طریق بتوان قدری به آینده دنیا امیدوارانه‌تر نگریست. آینده‌ای که بی‌گمان با حضور ترامپ و امثال او بسیار سیاه و نفس‌گیر می‌نمود.

About this publication