محمد توکلی، عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشتی با عنوان « انتخاب بایدن و مسئولیت رهبری» دربارهی نحوهی مواجههی ایران با دولت جدید آمریکا نوشت:
حالا و با اعلام پیروزی نامزد حزب دموکرات در انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا دولت ترامپ از معدود دولتهای تکدورهای ایالات متحده آمریکا خواهد بود و جو بایدن در انتخاباتی که حد نصاب جدیدی در میزان مشارکت در آن ثبت شد بهعنوان رئیسجمهور بعدی آمریکا انتخاب میشود. از جمله اتفاقات جالب توجه این دوره از انتخابات آمریکا توجهی است که ایرانیان به روند برگزاری آن از خود نشان دادند، توجهی که نشان از اهمیت این انتخابات برای مردم ایران و همینطور اثرگذاری آن بر زندگی آنان دارد. هر میزان هم که مقامات و رسانههای رسمی کشور تلاش کنند تا بر طبل بیاهمیت دانستن انتخابات آمریکا بکوبند همین توجه کمسابقه نشانگر واقعیتی خلاف این تبلیغات است. دربارهی اینکه چه شد که انتخابات برگزار شده در ایران برای مردم بی اهمیت شد و کمترین میزان مشارکت تاریخ جمهوری اسلامی رقم خورد و انتخابات در آمریکا این چنین مهم شد سخن بسیار است که باشد برای زمانی دیگر!
دربارهی سیاست جو بایدن در برابر ایران با سه رویکرد متفاوت میتوان سخن گفت؛ رویکردی خوشبینانه که بر اساس آن رفتن ترامپ و آمدن بایدن مصداق «دیو چو بیرون رود، فرشته درآید» است و آغاز دولت بایدن به معنای پایان فشارهای گوناگون تحریمی بر ایران خواهد بود. رویکردی بدبینانه که بر اساس آن بایدن و ترامپ با هم تفاوتی ندارند و او نیز همان مسیر ترامپ را ادامه خواهد داد، با این تفاوت که اینبار جامعهی جهانی را نیز در اعمال فشار بر جمهوری اسلامی با ایالات متحده همراه میکند و رویکردی واقعبینانه که بر مبنای آن معاون دولت باراک اوباما که حالا ردای ریاست بر تن کرده است همچون رئیس سابق خود با بازگشت به توافق هستهای، برای حلوفصل سایر پروندههای باز میان ایران و آمریکا به برجام اتکا خواهد کرد؛ مسیری که چگونگی ادامهی آن ارتباط مستقیمی با برنامهی تصمیمگیران نظام در مواجهه با دولت بایدن دارد.
توضیح بیشتر آنکه مقامهای ایران میتوانند همچون روزهای پس از برجام با اقداماتی نظیر رونمایی از موشک، مانعتراشی بر سر راه سرمایهگذاری خارجی، بی استفاده نگاه داشتن ابزار مذاکره در موضوعات گوناگون و… نه تنها دستاوردهای احتمالی بازگشت آمریکا به برجام را از میان ببرند بلکه بهانهی کافی را برای ایجاد اجماع جهانی دوباره علیه ایران به دولت جدید آمریکا هدیه دهند و یا با عبرت گرفتن از دوران پسابرجام بپذیرند، حفظ توافقی مانند برجام، از دست یافتن به آن دشوارتر است و نمیتوان بدون استفاده از ابزارهای دیپلماتیک که مهمترین آن مذاکره است انتظار داشت که تغییر در سیاست خارجی آمریکا به تنهایی سبب بازگشت شرایط به نقطهی پیش از خروج ترامپ از توافق هستهای و آغاز فشار حداکثری شود.
برخی بر این باور هستند که شرط بهرهمندی مردم ایران از بازگشت احتمالی آمریکای بایدن به توافق هستهای آن است که در انتخابات ۱۴۰۰ نیز شاهد روندی باشیم که سیاست خارجی تعاملگرا ادامه پیدا کند و بهعنوان مثال انتخاب چهرههای جناح تندرو همچون آنچه در انتخابات مجلس شاهد بودیم نه تنها سبب از میان رفتن آثار مثبت انتخابات۲۰۲۰ آمریکا خواهد شد بلکه میتواند تجربهی تلخ سالهای ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۲ را نیز تکرار کند؛ سالهایی که دولت باراک اوباما با ایجاد اجماعی کمسابقه علیه ایران در میان کشورهای جهان، «دوستان» جمهوری اسلامی را نیز وادار به اجرای بند بند تحریمها کرده بود.
اما مسئولیت این هر دو، چه برنامهی ایران پس از بازگشت احتمالی آمریکا به برجام و چه ایجاد میدان لازم برای حضور نامزدهایی با برنامههای تعاملگرا در سیاست خارجی، مستقیما در حوزهی اختیارات رهبری نظام تعریف میشود. توضیح بیشتر آنکه ممنوعیت مذاکره ایران و آمریکا در موضوعاتی به جز پروندهی هستهای دستوری است که آیتالله خامنهای از زمان مذاکره با آمریکاییها در دولت احمدینژاد تا امروز مطرح کردهاند و بر مبنای همین دستور نیز برنامهی مشخص و اعلامشدهی دولت روحانی دربارهی دست یافتن به توافقاتی با سازوکاری همچون برجام به کلی کنار گذاشته شد. در موضوع انتخابات۱۴۰۰ نیز آنچه میتواند سبب تکرار انتخاباتی همچون انتخابات اخیر مجلس شود نظارت استصوابی شورای نگهبان است که انتخاب شش فقیه و همینطور سیاستگذاری کلان آن از اختیارات قانونی رهبری است. از همین رو به نظر میآید که تصمیمگیر نهایی دربارهی مسیر جمهوری اسلامی در مواجهه با دولت ایالات متحده بر اساس قانون رهبری نظام است.
واقعیت این است که در برابر نظام سیاسی دو مسیر متفاوت دیده میشود:
۱ـ استفاده از فرصت پدید آمدهی پایان ترامپ و آغاز بایدن، برای شروع یک روند دیپلماتیک چند مرحلهای با هدف حفظ و تقویت دستاوردهای برجام و یافتن راهحلهایی برای پایان دادن به چهلسال خصومت متقابل ایران و آمریکا؛ نتیجهی انتخاب این مسیر میتواند حرکت به سمت توسعه باشد که در نهایت به احیا، تقویت و گسترش طبقهی متوسط جامعهی ایرانی منجر میشود. طبقهی متوسطی که میتواند سرعت حرکت ایران را به سوی دموکراسی افزایش دهد.
۲ـ مسیر دوم نیز تکرار الگوی همهی اینسالها در حوزهی سیاست خارجی است که در نتیجه با یکسان پنداشتن ترامپ و بایدن فضای ایجاد شده از دست خواهد رفت. ایستگاه پایانی این مسیر کاملا مشخص است؛ از دست رفتن دستاوردهای بازگشت احتمالی آمریکا به برجام، ایجاد اجماع جهانی علیه جمهوری اسلامی و افزوده شدن خطرات امنیتی ناشی از انزوای سیاسی ایران به فشارهای اقتصادی تحریمها.
سخن پایانی؛ همانطور که بر اساس قانون، اختیار تعیین مسیر جمهوری اسلامی ایران در برابر تغییرات رخداده در ایالات متحده آمریکا بر عهدهی رهبری نظام است، قانونی، منطقی، طبیعی و بدیهی است که مسئولیت و پاسخگویی در برابر آثار انتخاب هر مسیری نیز بر عهدهی این مقام عالی نظام خواهد بود.
Leave a Reply
You must be logged in to post a comment.